Kitab-i-Iqan/Page8/Arabic158
از جمله اينکه روزی جمعی از مجاحدان آن جمال بی مثال و محرومان از کعبه لايزال از روی استهزاء عرض نمودند: "إِنَّ اللّهَ عَهِدَ إِلَيْنَا أَلاَّ نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حتّى يَأْتِيَنَا بِقُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ." مضمون آن اين است که پروردگار عهد کرده است به ما که ايمان نياوريم به رسولی مگر آنکه معجزه هابيل و قابيل را ظاهر فرمايد، يعنی قربانی کند و آتشی از آسمان بيايد و آن را بسوزاند، چنانچه در حکايت هابيل شنيدهاند و در کتب مذکور است. آن حضرت در جواب فرمودند: "قَدْ جَاءكُمْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِي بِالْبَيِّنَاتِ وَ بِالّذي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ." ترجمه آن اين است که آن حضرت فرمودند: آمد به سوی شما پيش از من رسول های پروردگار با بيّنات ظاهرات و به آنچه شما می طلبيد، پس چرا کُشتيد آن رسل پروردگار را اگر هستيد راست گويان؟ حال انصاف دهيد، بر حسب ظاهر آن عباد که در عصر و عهد آن حضرت بودهاند کجا در عهد آدم يا انبيای ديگر بودند که چند هزار سال فاصله بود از عهد آدم تا آن زمان؟ مع ذلک چرا آن جوهر صدق نسبت قتل هابيل و يا انبيای ديگر را به عباد زمان خود فرمود؟ چاره نداری يا اينکه نعوذ باللّه نسبت کذب و يا کلام لغو به آن حضرت بدهی يا بگوئی آن اشقياء همان اشقياء بودند که در هر عصری با نبييّن و مرسلين معارضه می نمودند تا آنکه بالاخره همه را شهيد نمودند.