Kitab-i-Iqan/Page8/Arabic145

From Baha'i Writings Collaborative Translation Wiki
Jump to navigation Jump to search

و ديگر آنکه روزی عيسی بن مريم را يهود احاطه نمودند و خواستند که آن حضرت اقرار فرمايد بر اينکه ادّعای مسيحی و پيغمبری نمودند تا حکم بر کفر آن حضرت نمايند و حدّ قتل بر او جاری سازند. تا آنکه آن خورشيد سماء معانی را در مجلس فيلاطس و قيافا که اعظم علمای آن عصر بود حاضر نمودند. و جميع علما در آن محضر حضور هم رساندند و جمع کثيری برای تماشا و استهزاء و اذيّت آن حضرت مجتمع شدند. و هرچه از آن حضرت استفسار نمودند که شايد اقرار بشنوند حضرت سکوت فرمودند و هيچ متعرّض جواب نشدند. تا آنکه ملعونی برخاست و آمد در مقابل آن حضرت و قسم داد آن حضرت را که آيا تو نگفتی که منم مسيح اللّه و منم ملک الملوک و منم صاحب کتاب و منم مخرّب يوم سبت؟ آن حضرت رأس مبارک را بلند نموده فرمودند: "اَما تَری بانَّ ابْنَ عَن يَمينِ القُدرَةِ وَالقُوّةِ؟" يعنی آيا نمی بينی که پسر انسان جالس بر يمين قدرت و قوّت الهی است؟ و حال آنکه بر حسب ظاهر هيچ اسباب قدرت نزد آن حضرت موجود نبود مگر قدرت باطنيّه که احاطه نموده بود کلّ من فی السّموات و الارض را. ديگر چه ذکر نمايم که بعد از اين قول بر آن حضرت چه وارد آمد و چگونه به او سلوک نمودند. بالاخره چنان در صدد ايذاء و قتل آن حضرت افتادند که به فلک چهارم فرار نمود.