Kitab-i-Badi/Persian192
قل: يا أيّها البعيد، تقول و لا تشعر وتذكر و لا تعرف. اگر فی الجملة شعور ملاحظه مي شد ذكری از معانی مستوره، كه در سرادق عرفان معنوی اين ظهور مستور است، مذكور مي آمد تا بر جنّت لا ظلَّ لها فی الجملة مطّلع مي شدی. ولكن حيف است كه لئالی قلزم عزّ ربّانی را به دست سارقين داد و حور معانی مقصوره را در محضر ظالمين[۹۹]مكشوف آورد، چه كه به چشم و بصر و فؤاد و قلب خائن بوده و هستند. مثل آن که عبارات حضرت ابهی - روح ماسواه فداه - را سرقت نموده به كلمات مجعوله خود مركّب نموده اند و به اسم خود انتشار داده اند و غافل از اين که صرّافان احديّه در صد هزار هزار حجر يك دانه لؤلؤ را بشناسند و از او به معدنش پی برند. چه كه ازمعدن آهك تسنيم قدس الهی جاری نشود و از منبع قطران سلسبيل حكمت ربّانی ساری نگردد. و عبادی هستند كه به رايحه رضوان به مكمن رحمن پی برند. چه كه رايحه طيّبه هدايت نماينده است صاحبان شامّه اصفی را به رضوان جمال علیّ ابهی. البتّه در ملك ابصر حديده ظاهر شوند و صرّافان احديّه به وجود آيند و جواهر كلماتش را به جان خريدار شوند و از كون و امكان در سبيلش بگذرند و جان در رهش ايثار نمايند. به اسمش از رسم دنيا منقطع گردند و به ذكرش از ذكر عالمين بی نياز و به يادش از ياد دونش فارغ.