Kitab-i-Badi/Persian598
و در بعضی ايّام چنان مذكور می شد كه مأمور شده اند اين طايفه را گرفته به ارض طا بفرستند، مخصوص جمال ابهی امر فرمود كه كلّ از عراق بروند. و اين حكم محكم را به شأنی جاری فرمودند كه زين العابدين خان معروف آمده بين يدی حاضر و توسّط از آسيّد حسين قنّاد نمود كه خروج او موقوف شود و اذن توقّف بفرمايند. ابداً اذن داده نشد، او هم از عراق خارج شد. فرمودند: دوست مي دارم كه بلايای كلّ را وحدة حامل شوم و به اين عبد وارد نمايند آنچه را اراده نموده اند و احبّای الهی محفوظ مانند. و تو مفتری به چنين كلمات شمس تقديس و انقطاع را به عبارات غلّيه مي آلائی. آخر نشنيدی كه در دو سنه آخر در عراق چه واقع شد و چه وارد گشت، به شأني كه اكثر ناس و جميع علما به معارضه برخواستند؟ خود انصاف ده در همچه حالتی اميد جان از برای نفسی باقی تا فكر رياست نمايد؟ فعل حقّ بر امر حقّ برهان و گواه و شاهد بوده و خواهد بود.