Kitab-i-Badi/Persian255
حاشا، ثمّ حاشا! قل: يا أيّها النّائم علی فراش الشّهوات و المسترضع عن ثدی الغفلة و الجهل و الهوی، تناقض را در ساحت اقدسِ مظاهر مقدّسه الهيّه راه نبوده و نخواهد بود. اين تناقض در نفس خلق است، نه در امر حقّ. بپذير قول اين عبد را[۱۲۷]و نفس خود را از ثقل حمل اين اشارات و كلمات نجات ده تا خفيف شده به هوای قدس روحانی پرواز نمائی و به مقرّ مقدّس از تحديدات بشريّه وارد شوی، تا آن ساحت را مقدّس از ذكر تناقض و اضداد و انقلاب و اختلاف و محاربه و مكالمه و مجادله و اشاره و دلاله يابی. چه كه آن مقرّ اطهر از اسطقسّات اضداديّه خلق نشده و از عناصر اربعه مختلفه به وجود نيامده. از عنصر روح ظاهر شده، هوايش عين نار و نارش نفس هوا و مائش صرف تراب. كلّ متّحدند من غير تغيير و اختلاف. و رطبش عين يبوست و يبوستش عين برودت و برودتش حقيقت حرارت. و از اين حرارت حركت ما فی الوجود خلق شده. لو لا الحَرّ لمْ تكن الحركة. و الحرارة هی الفاعل و إنّما الحركة هی الفعل.