Kitab-i-Iqan/Page9/Arabic163
باری، معلوم و محقّق آن جناب بوده که جميع انبياء هياکل امراللّه هستند که در قمائص مختلفه ظاهر شدند. و اگر به نظر لطيف ملاحظه فرمائی همه را در يک رضوان ساکن بينی و در يک هوا طائر و بر يک بساط جالس و بر يک کلام ناطق و بر يک امر آمر. اين است اتّحاد آن جواهر وجود و شموس غير محدود و معدود. پس اگر يکی از اين مظاهر قدسيّه بفرمايد: من رجوع کلّ انبياء هستم، صادق است. و همچنين ثابت است در هر ظهور بعد، صدق رجوع ظهور قبل. و چون رجوع انبياء موافق و مطابق آيات و اخبار ثابت شد رجوع اولياء هم ثابت و محقّق است. و اين رجوع اظهر از آن است که به دليل و برهان محتاج شود. مثلاً ملاحظه فرمائيد از جمله انبياء نوح بود که چون مبعوث به نبوّت شد و به قيام الهی بر امر قيام فرمود هر نفسی که به او مؤمن و به امر او مذعن شد او فی الحقيقه به حيات جديده مشرّف شد. و در حقّ او صادق می آمد حيات بديع و روح جديد، زيرا که او قبل از ايمان به خدا و اذعان به مظهر نفس او کمال علائق را به اموال و اسباب متعلّقه به دنيا از قبيل زن و فرزند و اطعمه و اشربه و امثال ذلک داشته به قسمی که اوقات ليل و نهار را مصروف بر اخذ زخارف و اسباب تعيّش داشته و همّت در تحصيل اشيای فانيه گماشته. و از اين مراتب گذشته، قبل از ورود در لجّه ايمان به حدودات آباء و اجداد و اتّباع آداب و شرائع ايشان چنان راسخ و محکم بود که اگر حکم به قتل او می شد شايد رضا می داد و راضی بر تغيير حرفی از امور تقليديّه که در ميان قوم بود نمی شد. چنانچه همه قوم نداء "إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءنَا عَلَى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَى آثَارِهِم مُّقْتَدُونَ." برآوردند.